امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

به به چه هوایی

عزیز دلم سلام . این پست رو باید دو هفته پیش می گذاشتم که از قلم افتاد . ولی دلم نیومد نزارم آخه به شما خیلی خوش گذشت . اون روز هوا عالی بود بابا نزدیک های ظهر تماس گرفت و گفت نهار بریم بیرون و منم سریع وسایل رو آماده کردم و نهار رو بیرون توی طبیعت خوردیم و بعد شما با بابایی بازی کردی و بعد از اون اومدیم خونه فکر نکنم کل بیرون رفتنمون به 2 ساعت هم کشید ولی خیلی خوب بود مخصوصا برای شما . یه روز خوب به روایت تصویر من                و  مامانم                و بابام      اومدیم گردش ...
14 بهمن 1392

یه جوجه حاضر جواب

سلام جوجه کوچولوم قربونت برم که ماشالله انقده باهوش و البته حاضر جوابی البته چون هنوز کامل نمی تونی حرف بزنی با حرکاتت ما رو شگفت زده می کنی . دیروز داشتم با تلفن صحبت می کردم و شما هم به پر و پام می پیچیدی و ادکلن های روی میز رو می خواستی منم یکی رو دادم دستت یکم مشغول شدی و یهو دیدم درش رو باز کردی و گذاشتی دهنت منم سریع از دستت گرفتم و بعد تلفن رو گذاشتم سرجاش و شما هم جیغ و فریاد می کردی در همچین مواقعی سعی می کنم به داد و بیدادت محل نزارم تا خودت آروم بشی البته سخته اما برای جلوگیری از لوس شدن مفیده منم اومدم توی آشپزخونه دنبال کار خودم شما هم اومدی دنبالم و گریه می کردی و گر و گر اشک می ریختی دیدی محلت نمی زارم منو زدی و منم گفتم ام...
8 بهمن 1392

تعلیم رانندگی

عزیزم سلام چند شب پیش سوژه گیر آورده بودیم از شما فسقلی ها چپ و راست عکس گرفتیم که شد این نتیجش قربونت برم که انقده مهربونی و می زاری نی نی ها با اسباب بازیهات بازی کنن البته بجز بعضی مواقع که حس مالکیتت گل می کنه ثنا خانم :من ماشین سوالی دوست دالم   استادامیررضا:اول صندلی عقب بشین تا همه چیز رو یادت بدم   شاگرد کوچولو:نمی خوام می خوام بیام جلو بسینم استاد:ببین این فرمون ماشینه ... استاد: این بوقه ... استاد : بوست می کنم چون شاگرد خوبی بودی(البته چون کوشمولویی ) استاد: حالا خودت بشین پشت فرمون شاگرد: نمی خوام می تلسم استاد: بشین بچه حرف گوش کن شاگرد : استاد کجا لفتی م...
5 بهمن 1392

19 ماهه شدی ماشالله

پسر گلم هزار ماشالله روز بروز داری بزرگتر و آقاتر می شی.   این روزها خیلی دلت می خواد که با همدیگه بازی کنیم و مرتب کارت های بَن بِن بُن رو میاری و می خوای بچینم رو زمین و ازت شکل ها رو بپرسم و تو هم با انگشت های کوچیکت جواب بدی  و منم تشویقت کنم قربون پسر باهوشم برم که خیلی خوب کارت ها رو بلدی و الان هم داری رنگ ها رو یاد می گیری . عاشق عمو پورنگ و پهلوون پنبه ای به خصوص پهلوون پنبه وقتی شروع می شه اگه پهلوون بره همش کنترل به دست میای سراغم و پاهات رو می کوبی زمین و می گی پنبه .تازه یاد گرفتی پهلوون پنبه رو باد کنی و مثل خودشون بالا  و پایین می ری و می گی پیس پیس پیس .اونقدر قشنگ این حرکات رو انجام می دی که می خوام بخور...
3 بهمن 1392

شیرین تر از عسل

خوشمزه ،شیرین ، بامزه ،نیا جلو وگرنه می خولمت ! آخه تو چقده شیرینی روزی هزار بار که بوست کنم بازم کمه حالا خودت هر چی خوردنی با شیرین کاریهات خوردنی تر می شی یه خبر خوش!!!! هورا هورا هورا هورا بالاخره این دندون آسیاب کمروت رخ بنمود و خجالت رو کنار گذاشت و بعد از 4 ماه اذیت کردن یهویی بیرون اومد .انگار منتظر نیم نگاهی از  آقای دکترت بود دیشب دکترت می گفت درد گوشش واسه این دندونه (حالا قدیمیا می گفتن عمه بچه باید دندون رو ببینه تا راحت در بیاد منم همش می خندیدم و می گفتم حالا دندونه از کجا می دونه این عمشه حالا نگو دندون حسابی قاطی کرده بود آقای دکترت رو با عمه اشتباه گرفته ) منم به خاطر این مروارید خوشگلت یه کیک درست ...
1 بهمن 1392

درهم و برهم

سلام به گل پسرم قند عسلم .قربونت برم که این روزها اونقدر ماشالله پر جنب و جوشی که بعضی وقت ها من دیگه کم میارم .البته بیشتر وقتی بیرون می ریم فعالیتت دوبل می شه ولی توی خونه بیشتر نقش چسبونک رو اجرا می کنی و همش چسبیدی به من . حالا بریم سر اصل مطلب تقریبا دو هفته پیش سرما خوردی و یهو نصف شب با صدای سرفه های وحشتناک از خواب بیدار شدی شکر خدا تب نداشتی ولی سرفه هات بدتر می شد وقتی رفتیم دکتر سریع برات آمپول نوشت و کلی دارو و تقریبا 10 روزی سرما خوردگیت طول کشید وخلاصه هر چی که خودت کم غذا می خوردی توی این مدت دیگه لب به غذا نمی زدی و  هر چی می زاشتم دهنت سریع بیرون می ریختی . اما از کارهات بگم  که دیگه پله ها رو قشنگ پایین میا...
18 دی 1392

آخیش...

                                                                                     سلام عزیزم .به اسم این پست توجه کنی متوجه می شی که چه بار سنگینی از دوشم برداشته شد بالاخره استرس واکسن زدنت رفت تا 6 سالگیت انشالله آخییییییییی...
18 دی 1392

مروارید بارون

کلوچه مامان نهمین و دهمین مروارید کوچولوت مبارک عزیز دلم .                                                                                          شنبه هفته گذشته بعد ازظهر که از خواب بلند شدی بعد از یکی دو ...
18 دی 1392

18 ماه با نفسم

سلام عزیز دلم  18 ماهگیت مبارک . با عرض شرمندگی از این همه تاخیر برای آپ کردن وبلاگ .خیر سرم این بار یکی دو روز زودتر مطالب رو نوشتم تا روز تولد 18 ماهگیت بزارم که بنا به دلایلی جور نشد دیگه مامان رو ببخش دیگه زمستون شده و خواب زمستانیه دیگه منم که کمبود خواب دارم    قربونت برم چه زود بزرگ شدی ماشالله دیگه یواش یواش باید آستین بالا بزنم نفسم بازم این ویروس های لعنتی اومدن سراغت و ول کنت نیستن  هفته گذشته نصف شب با سرفه های شدید بیدار شدی و صبح برات نوبت دکتر گرفتیم و دکتر گفت هم سرماخوردگیه شدیده هم گوشش درد می کنه و برات دارو نوشت و گفت اگه تا دو روز دیگه سرفه هاش بهتر نشد براش اسپره تنفسی می نویسم . اما چشمت رو...
12 دی 1392