امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

درهم و برهم

1392/10/18 3:11
نویسنده : مامانی
658 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گل پسرم قند عسلم .قربونت برم که این روزها اونقدر ماشالله پر جنب و جوشی که بعضی وقت ها من دیگه کم میارم .البته بیشتر وقتی بیرون می ریم فعالیتت دوبل می شه ولی توی خونه بیشتر نقش چسبونک رو اجرا می کنی و همش چسبیدی به من .نیشخند

حالا بریم سر اصل مطلب

تقریبا دو هفته پیش سرما خوردی و یهو نصف شب با صدای سرفه های وحشتناک از خواب بیدار شدی شکر خدا تب نداشتی ولی سرفه هات بدتر می شد وقتی رفتیم دکتر سریع برات آمپول نوشت و کلی دارو و تقریبا 10 روزی سرما خوردگیت طول کشید وخلاصه هر چی که خودت کم غذا می خوردی توی این مدت دیگه لب به غذا نمی زدی و  هر چی می زاشتم دهنت سریع بیرون می ریختی .

اما از کارهات بگم  که دیگه پله ها رو قشنگ پایین میای و احتیاج به کمک نداری . در ضمن مسئول درها هم هستی و نمی زاری هیچ در ی باز بمونه و سریع می ری می بندیش.

عاشق سفره گذاشتن و جمع کردنی و کلی کمک می کنی .

دیروز بعد از ظهر یه کیک آوردم با چایی بخورم بعد دیدم اومدی لیوان چایی رو با پاکت کیک برداشتی بردی گذاشتی روی میز آشپزخونه .قربونت برم پسر زرنگم قلب

از خواب که بلند می شی صبح ها کنترل رو میاری  و می گی تاآ یعنی برام بزار شبکه طاها عاشق برنامه هاشی.

می گیم آسمون کجاست ؟با دست بالا رو نشون می دی و می گی بالا.

زمین کجاست ؟ زمین رو نشون میدی

امیری کجاست ؟ اینجا

می گیم امیری صلوات بفرست می گی محمد

وقتی بلند می شی می گیم یا علی شما می گی آآعلی

به پرتقال می گی بدوبدو

به ماست می گی ماس و به دوغ می گی دووو

قربونت برم که همه چی رو متوجه می شی امروز می خواستی بری بالا و چون راه پله رو می بندم اومدی پیشم و ازم می خواستی ببرمت تا توی رختخوابت بخوابی منم دراز کشیده بودم گفتم امیری بلندم کن تا بریم دیدم داری با تمام قوا لباسم رو می کشی تا بلندم کنی .

راستی همچنان هم جارو برقی از دستت در امان نیست و وقتی می خوام جارو بزنم شونصد بار خاموش و روشن می شه و سیمش جمع می شه منم چند روز پیش بغلت کردم تا جارو بزنم واقعا سخت بود ولی حداقل دیگه جارو همش روشن و خاموش نمی شد اوه

هر وقت هم که می خوام غذا بدم بخوری همش دنبال پیام بازرگانیم توی این شبکه و اون شبکه . هر چقدر قبلا از پیام بازرگانی بدم میومد حالا در بدر دنبالشون می گردمخجالت تا شاید حواست پرت بشه و غذا بخوری.عاشق پیام بالا بالایی و تا می بینی دستات رو تکون می دی و می گی بادابادا

هر وقت می خوام روفرشی بندازم یا پتویی رو جمع کنم سریع میای وسطش می شینی و خودت هم کلی ذوق می کنی.

وقتی یه نی نی می بینی ذوق می کنی و همش می ری تو صورتش تا بوسش کنی و همش می گی نی نی (قربون پسر مهربونم برم)

دیگه اینکه عزیز 5 روز روضه داشت و 3 روز رو زحمت نگهداریت با بابایی بود و یکروز هم پیش خاله بودی و 1 روز هم بردمت با خودم .چون ساعت روضه با ساعت خوابت یکی بود و هم اینکه شما و هدیه خانم و ثنا خانم اگه یه جا باشین دیگه سر وصدا و... به همین دلیل قبل از رفتنم می خوابوندمت و لباس هات رو هم آماده می کردم بیدار می شدی بابایی تنت می کرد و با خودش می بردت مغازه و بعد از مراسم میومدم دنبالت و بغلم می کردی و بوسم می کردی و دیگه از بغلم پایین نمیومدی . یه روز هم که عمه سمیه آش نذری داشت و تو روضه عزیز می خواست بزاره خاله سمانه و عمو محمد زحمت کشیدن بردنت دورت دادن و منم رفتم کمک و ظهر برای نهار اومدی و تا شیر خوردی خوابیدی و بعد هم که بابایی بردت با خودش مغازه خلاصه این چند روز برا خودت حسابی گشتی .

حالا عکس ها

در حال تماشای شبکه طاها

قلبقلب

حرکت اول بعد از دعوا شدن

حرکت دوم

حالا به نظر شما قیافه ما بعد از این کارهای فسقلی چه جوری می شه

سویشرت و شلواری که تنته باباجون برات از تهران سوغاتی گرفته دستش درد نکنه قلب

نمی دونم چرا جدیدا وقتی می خوایم عکس بگیریم این شکلی می شی

ابراز علاقت به امیر مهدی کوچولو

بابایی بیا پایین خودم پرده ها رو وصل می کنمچشمک

بابا التماس نکن من نمیام پاییننیشخند

اینم یه جای جدید برای بازی کردن

همه جا رو بهم زدم از اینجا ببینم جایی نموندهخنده

قربونت برم یه گوشه نشستی با نی نیت که اسمش رو هم گذاشتی نمانه(سمانه)بازی می کنی

پرتقال خوردن به سبک امیررضا اونم نیم ساعت بعد از یه حمام حسابیکلافه

 

آخه بابا مگه من قابلمم منو نشوندی اینجا گریه

خوب پسرم با عرض پوزش اگه این پست یکم درهم و برهم بود به دلیل کمبود وقت و تقاضای بیشمار طرفدارانتزبانمجبور شدم  سریع بیام دیگه از تمامی طرفداران می خوام ما رو ببخشند قابل توجه عمه عاطی و خاله سمانه  اینم از پست جدید برید حالش رو ببرین .

 

 

پسندها (2)

نظرات (12)

سمانه(مامان سروش)
17 آذر 92 15:11
وای قربون لوس شدنات امیر خاله!!بچم اینقد شیرین زبونی میکنه یه خورده خرابکاری کنه دیگهاون تریپت با عینک منو کشته خاله جون!!اینجا بودی یه ماچ آبدار از لپت میکردم ناناز
مامانی
پاسخ
خدا نکنه خاله جون.حالا خاله جون اگه یخورده باشه چیزی نیست ولی...
سمانه(مامان سروش)
17 آذر 92 17:37
راستی خاله تو انتخاب اسم چقد خوش سلیقه ای ها
مامانی
پاسخ
چوبکاری نفرمایین ببخشید اگه این پست هم خودش هم اسمش آبکی بود دیگه ساعت 1 شب به بعد پست بزاری بهتر از این نمی شه
مامان مانلی
17 آذر 92 18:28
سلام اینو بخونید: البته من ننوشتما یکی برام فرستاده ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید....
مامان پرهام
18 آذر 92 0:00
جیگر امیر رضاجونم با این عکسهای قشنگش مامانش خسته نباشی عالی بود شما که به ما سر نمیزنید اما به جاش ما میایم
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم قابلی نداشت. خوش اومدین .شرمنده اگه دیر میایم .
شقایق
18 آذر 92 11:12
عزیزدلم الهی فداش بشم ماشالا به این همه پیشرفت گل پسرمون نفس خوشتیپم عاشق عکسای نازت شدم ماشالا به اون عکس که عینک زده خیلی ماه شده
مامانی
پاسخ
خدا نکنه خاله جون.قربونت عزیزم
مامان مانلی
18 آذر 92 18:57
ای جونم ناناسی ملسی خاله جونم
عمه عاطی
19 آذر 92 11:50
سلام وروجکم چقدر بامزه شدی ... با این همه شواهد دیگه منتظر دیدن یه مرد کوچولوی فضولم ...... که یگه بزرگ شده .... اره دیگه منو خاله سمانه فقط تهناااایمم . نی نی نداریم و در غربتیم .. الهی قربونت برم عاشقتممممم اون عکس اولیت خیلی باحالهموندم بابایی چطور سجده رفته کخ به مهر برسهه؟؟؟؟؟؟؟
مامانی
پاسخ
سلام عمه جونی .خودت رو آماده کن که دیگه حسابی اذیتت کنم. آخه شما و خاله سمانه خیییییییییییییییلی تنبلین .البته تا نی نی ندارین سراغ ما رو می گیرین حالا نی نی بیارین دیگه ما رو فراموش می کنینممنون عمه منم عاشقتم دیگه بابایی یاد گرفته دو نفری نماز خوندن رو
مامان امیررضا
19 آذر 92 20:22
سلام به مادر و پسر..... عزیز خاله کلی کارهای با مزه مزه یاد گرفتی..... عینک افتابی رو عزیزم از اون زیر دنیا چه جوریه دیر دیر میای مامان امیررضا..... ما رو اینقده منتظر عکس های پسری نذار..... یه بار قبل نظر گذاشتم نظرم نیومد
مامانی
پاسخ
سلام خاله جون و امیررضای گل.از اون زیر می شه خیلی جاهای مرتب رو کشف کرد که می شه بهم ریخت خاله شرمنده حسابی سرم شلوغه نه که رییس جمهور شدم انشالله بتونم زود زود بیام و عکس بزارم. همه نظرات رو ثبت کردم من دیر میام و با عرض شرمندگی یکم دیر ثبت می شن
(زهره)مامان فاطمه
20 آذر 92 11:30
جیگر منه عزیزم. خوب مامانی ژست میگیره موقع عکاسی
مامانی
پاسخ
قلبونت خاله جون . ژست هام خوبن
مامان ثنا
20 آذر 92 13:56
بابا دست مریضاد. حسابی گل کاشتی مامانی. قلبونت بلم عمه که اینقد شت و شیرینی. گاجت بگیلم نمی فهمم. این بار که دیدمت میخوام گاجت بگیلم. گلیه ملیه هم ندالیم. گفته باشم
مامانی
پاسخ
خواهش خواهر شوهر گرامی قابل شما رو نداشت این نتیجه شب نخوابیدنهامه خدا نکنه عمه جون . نه عمه گاج بدهمن یاد می گیرم دردسر می شه برا خودت گفته باشم
هدیه گلی
29 آذر 92 18:40
قلبونت برم عمه جون . قلبون گریه کردنای الکیت زندگیم . بعد از مدتها اومدم وبلاگارو دیدم از دست شما وروجکا . زنداداش خدا خیرت بده روز جمعه ای کلی خندیدیم
مامانی
پاسخ
خدا نکنه عمه .خوش اومدی قابل شما رو نداشت . عمه من همش این کارها رو می کنم شما رو بخندونم خوشحال بشین
مامان الناز
2 دی 92 3:26
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند. یلدا مبارک
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم برای شما هم مبارک