درهم و برهم
سلام به گل پسرم قند عسلم .قربونت برم که این روزها اونقدر ماشالله پر جنب و جوشی که بعضی وقت ها من دیگه کم میارم .البته بیشتر وقتی بیرون می ریم فعالیتت دوبل می شه ولی توی خونه بیشتر نقش چسبونک رو اجرا می کنی و همش چسبیدی به من .
حالا بریم سر اصل مطلب
تقریبا دو هفته پیش سرما خوردی و یهو نصف شب با صدای سرفه های وحشتناک از خواب بیدار شدی شکر خدا تب نداشتی ولی سرفه هات بدتر می شد وقتی رفتیم دکتر سریع برات آمپول نوشت و کلی دارو و تقریبا 10 روزی سرما خوردگیت طول کشید وخلاصه هر چی که خودت کم غذا می خوردی توی این مدت دیگه لب به غذا نمی زدی و هر چی می زاشتم دهنت سریع بیرون می ریختی .
اما از کارهات بگم که دیگه پله ها رو قشنگ پایین میای و احتیاج به کمک نداری . در ضمن مسئول درها هم هستی و نمی زاری هیچ در ی باز بمونه و سریع می ری می بندیش.
عاشق سفره گذاشتن و جمع کردنی و کلی کمک می کنی .
دیروز بعد از ظهر یه کیک آوردم با چایی بخورم بعد دیدم اومدی لیوان چایی رو با پاکت کیک برداشتی بردی گذاشتی روی میز آشپزخونه .قربونت برم پسر زرنگم
از خواب که بلند می شی صبح ها کنترل رو میاری و می گی تاآ یعنی برام بزار شبکه طاها عاشق برنامه هاشی.
می گیم آسمون کجاست ؟با دست بالا رو نشون می دی و می گی بالا.
زمین کجاست ؟ زمین رو نشون میدی
امیری کجاست ؟ اینجا
می گیم امیری صلوات بفرست می گی محمد
وقتی بلند می شی می گیم یا علی شما می گی آآعلی
به پرتقال می گی بدوبدو
به ماست می گی ماس و به دوغ می گی دووو
قربونت برم که همه چی رو متوجه می شی امروز می خواستی بری بالا و چون راه پله رو می بندم اومدی پیشم و ازم می خواستی ببرمت تا توی رختخوابت بخوابی منم دراز کشیده بودم گفتم امیری بلندم کن تا بریم دیدم داری با تمام قوا لباسم رو می کشی تا بلندم کنی .
راستی همچنان هم جارو برقی از دستت در امان نیست و وقتی می خوام جارو بزنم شونصد بار خاموش و روشن می شه و سیمش جمع می شه منم چند روز پیش بغلت کردم تا جارو بزنم واقعا سخت بود ولی حداقل دیگه جارو همش روشن و خاموش نمی شد
هر وقت هم که می خوام غذا بدم بخوری همش دنبال پیام بازرگانیم توی این شبکه و اون شبکه . هر چقدر قبلا از پیام بازرگانی بدم میومد حالا در بدر دنبالشون می گردم تا شاید حواست پرت بشه و غذا بخوری.عاشق پیام بالا بالایی و تا می بینی دستات رو تکون می دی و می گی بادابادا
هر وقت می خوام روفرشی بندازم یا پتویی رو جمع کنم سریع میای وسطش می شینی و خودت هم کلی ذوق می کنی.
وقتی یه نی نی می بینی ذوق می کنی و همش می ری تو صورتش تا بوسش کنی و همش می گی نی نی (قربون پسر مهربونم برم)
دیگه اینکه عزیز 5 روز روضه داشت و 3 روز رو زحمت نگهداریت با بابایی بود و یکروز هم پیش خاله بودی و 1 روز هم بردمت با خودم .چون ساعت روضه با ساعت خوابت یکی بود و هم اینکه شما و هدیه خانم و ثنا خانم اگه یه جا باشین دیگه سر وصدا و... به همین دلیل قبل از رفتنم می خوابوندمت و لباس هات رو هم آماده می کردم بیدار می شدی بابایی تنت می کرد و با خودش می بردت مغازه و بعد از مراسم میومدم دنبالت و بغلم می کردی و بوسم می کردی و دیگه از بغلم پایین نمیومدی . یه روز هم که عمه سمیه آش نذری داشت و تو روضه عزیز می خواست بزاره خاله سمانه و عمو محمد زحمت کشیدن بردنت دورت دادن و منم رفتم کمک و ظهر برای نهار اومدی و تا شیر خوردی خوابیدی و بعد هم که بابایی بردت با خودش مغازه خلاصه این چند روز برا خودت حسابی گشتی .
حالا عکس ها
در حال تماشای شبکه طاها
حرکت اول بعد از دعوا شدن
حرکت دوم
حالا به نظر شما قیافه ما بعد از این کارهای فسقلی چه جوری می شه
سویشرت و شلواری که تنته باباجون برات از تهران سوغاتی گرفته دستش درد نکنه
نمی دونم چرا جدیدا وقتی می خوایم عکس بگیریم این شکلی می شی
ابراز علاقت به امیر مهدی کوچولو
بابایی بیا پایین خودم پرده ها رو وصل می کنم
بابا التماس نکن من نمیام پایین
اینم یه جای جدید برای بازی کردن
همه جا رو بهم زدم از اینجا ببینم جایی نمونده
قربونت برم یه گوشه نشستی با نی نیت که اسمش رو هم گذاشتی نمانه(سمانه)بازی می کنی
پرتقال خوردن به سبک امیررضا اونم نیم ساعت بعد از یه حمام حسابی
آخه بابا مگه من قابلمم منو نشوندی اینجا
خوب پسرم با عرض پوزش اگه این پست یکم درهم و برهم بود به دلیل کمبود وقت و تقاضای بیشمار طرفدارانتمجبور شدم سریع بیام دیگه از تمامی طرفداران می خوام ما رو ببخشند قابل توجه عمه عاطی و خاله سمانه اینم از پست جدید برید حالش رو ببرین .