امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

آخیش...

1392/10/18 3:06
نویسنده : مامانی
472 بازدید
اشتراک گذاری

                                                                                  

 

سلام عزیزم .به اسم این پست توجه کنی متوجه می شی که چه بار سنگینی از دوشم برداشته شد بالاخره استرس واکسن زدنت رفت تا 6 سالگیت انشالله آخیییییییییییییییییییییییییش (حسابی ازته دل بود)

قربونت برم 9 دی صبح زود رفتیم برای واکسن زدنت که طبق معمول کلی باید توی نوبت می موندیم و شما هم که یه جا بند نمی شدی و از این اتاق  به اون اتاق می رفتی و وقتی نوبتت شد چون شما واکسن 3 گانه نمی زنی و واکسن تواُم خردسال می زنی گفتن که واکسنش رو نداریم و واکسن دیگت رو که تو دستت باید می زدی رو زدی و قطره فلج اطفال رو هم دادن و قرار شد شنبه واکسن دیگه رو بزنی .خدا رو شکر اذیت نشدی و فقط موقع زدن واکسن کمی گریه کردی ولی بعد آروم شدی و اکسن دیگه رو هم روز شنبه زدی و بعد از زدن واکسن کلی از دور خانمی رو که واکسنت رو زده بود اَه کردی تا دلت خنک شه بازم خدا رو شکر اذیت نشدی و اصلا تب و درد نداشتی و بالاخره این دوره واکسن ها هم تموم شد.

 

خوب بگذریم جونم برات بگم توی این چند هفته گذشتهچه اتفاق هایی افتاد.

اول از همه عمه عاطی از تهران اومد و که بنده خدا مستقیم اومده بود در خونه ما تا تو رو ببینه و مرغ میناش رو هم باهاش آورده بود و نشونت داد وقتی رفت گفتی مامان ،گفتم جانم گفتی عمه جوجو داشت .قربونت برم که هر چند وقت یه بار یه جمله می گی و بعد هی که زور بزنیم که تکرار کنی ما رو می زاری تو خمارینیشخند

 

راستی اولین جمله ناتمومت هم این بود که گفتی (بابا از امیررضا اجازه)روزگار رو دیدی یه زمانی بچه ها از بابا ها اجازه می گرفتن حالا باباها از بچه ها باید اجازه بگیرنقهقهه

بعد هم که عمومحمدرضا اومدن و بالاخره چشممون به جمال محمدمبین کوچولو روشن شد قربونت برم که چقدر پسرعموت رو دوست داری و همش می گفتی نی نی و می خواستی بوسش کنی.

اینم مبین کوچولو

قربونت برم فسقلی مامان قبلا گفته بودم که ادای گریه کردن امیر مهدی رو در میاری و می گی اوووَن

حالا مبین هم یه جور دیگه گریه می کنه که ادای اون رو هم در میاری و وقتی می گیم مبین چه جور گریه می کنه می گی اِه اِه اِه  فدای هوشت بشم من عزیییییییییییییییییییزمقلب

 

راستی اینم بگم همچنان ترانه ای که هم آهنگش رو خودت ساختی هم شعرش رو و هر روز چند باری برامون اجرا می کنی اینه البته با یه آهنگ خاص    عمو ممد ،نمانه   فدات شم پسر شاعرمماچ

حالا فکرش رو بکن صبح که چشمات رو باز می کنی می گی عمو ممد . نمانه .خاله لاله بهت می گه خدا خیرت بده بچه بجای بسم الله گفتنته اول صبحینیشخند

قربونت برم که انقده مهربونییییییییییییییییییییییی که نگو و بعضی وقتها اونقده بوسم می کنی که اشکم درمیاد و می گم یعنی من لیاقت بچه مهربونی مثل تو رو دارم؟؟؟؟خجالت

اسمت رو هم که می پرسیم چیه می گی امیمی .عکس خودت رو هم که ببینی باز می گی امیمی(بس که ما امیری صدات می کنیم)بغل

هر وقت می خوای یه کاری رو انجام ندی و میفتم دنبالت بدو بدو فرار می کنی وقتی راه فرار نداشتی سریع می خوابی دمر روی زمین و دستت رو روچشمات می گیری خنده خداییش خیلی این کارت باحالهنیشخند

امروز هم بردیمت دکتر دوباره گوشت رو چک کنه آخه توی حمام همش دستت به گوشِته اولش که حاظر نبودی بیای توی مطب وقتی که بالاخره راضی شدی ایندفعه حاضر نبودی بیای توی اتاق دکتر وهر جوری بود بردیمت توی اتاق و تا دکتر رو دیدی زدی زیر گریه و دکتر هم گوشات رو چک کرد و گفت هیچ مشکلی ندارن خدا رو شکر و بعد دهنت رو که نگاه کرد گفت از همون دندونی که 4 ماه هست در انتظار روی ماهشیم و انقده شما رو اذیت می کنه و در نمیاد. و بعد شما همش از ته دل دکتر رو اَه کردی و همش می گفتی عمو و بعد گوشِت رو نشون می دادی و بعد اَه می کردی قلب

تو پست قبلی گفتم که مریض شده بودی هیچ غذا نمی خوردی یروز مامان جون واسه اینکه ترغیبت کنه به خوردن یکم غذا گذاشت کف دستتو گفت بخور ویکم اینجوری غذا خوردی حالا دیگه هر چی بخوای کف دستت رو با انگشت نشون می دی و می گی بزارم تو دستت .امروز می خواستم سوپ بهت بدم همش کف دستت رو نشون می دادی  سوپ بزارم  توش متفکر

خوب دیگه یه چیزی هم بزارم برای پست بعدی فعلا تا همینجا کافیه خیلی طولانی نشهچشمک

 

هدیه عمه عاطی پازل امیررضا جونم

قلبمنون عمه عاطی قلب


دالم خودم ماست می خولممژه

 

آروزی دست نیافتنی پدر برای پسر .

بزور آب و سشوار و شونه موهای پسری رو صاف کرد وبعد از کمی ورجه وورجه موهاش به همون حالت قبلی برگشتخنده

 

                                                                              

 

 

پسندها (1)

نظرات (6)

سمانه (مامان سروش)
18 دی 92 14:36
آخییییشششش!!!!!!!!!!!!!!!! به سلامتیا عزیزم آ قربون اون جمله بندیت خاله خوش به حال عمو ممد ونمانه
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جون .واقعا خوشبحالشون خاله ته تغاری دیگه باید هواش رو داشت
ღمامان على اكبرღ
21 دی 92 1:45
سلام عزیزم آخیش راحت شد گل پسری خداروشکر که اذیت نشد قربون شیرین زیونیهاش مامانی حتما ببوسش
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم . آره خاله جون بیشتر از اون من راحت شدم.خدانکنه.چشم حتما
ღمامان على اكبرღ
21 دی 92 1:45
ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید *عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان مبارک*
مامانی
پاسخ
بر شما و خانواده محترمتون هم مبارک باشه.
مامان امیررضا
21 دی 92 8:34
نهم ربیع الاول، پیام رسان بهار ظهوری است که گلهای زیبای زندگی همچون عدل، قسط، عزت، عشق، صفا، صمیمیت، گذشت ایثار و ایمان و احسان در آن می شکفد. عید شما مبارک
مامانی
پاسخ
همچنین بر شما هم مبارک
(زهره)مامان فاطمه
21 دی 92 10:02
بسلامتی دیگه رفت تا 6سالگی عزیزم .ماشااله به پسری خوشگل.خداروشکر که گوشش مشکلی نداشته
مامانی
پاسخ
اره خدا رو شکر .ممنون خاله جون
مامان امیررضا
21 دی 92 17:02
سلام...... واقعا آخیش داره......منم برای زدن واکسن 18 ماهگی خیلی استرس دارم.....چون بقیه میگن بچه خیلی اذیت میشه به خاطر همین خیلی اذیت میکنه و گریه میکنه... وااااااااااااااااااااااااای اقا داماد ما ......تو عکس آخری با اون موهای مرتب کرده......
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم انشالله زودتر واکسن 18 ماهگی امیررضا جون رو بزنی و اصلا هم اذیت نشه خدا رو شکر امیررضای ما که اصلا اذیت نشد حتی استامینوفن هم ندادم و کمپرس آب گرم هم نکردم البته امیررضا چون دوگانه زد اینطور بود این واکسن همون واکسن 4 ماهگی و 6 ماهگیه فقط چون الان دیگه بچه ها می تونن راه برن شاید برای این بیشتر اذیت می شن. ممنون خاله جون