آخیش...
سلام عزیزم .به اسم این پست توجه کنی متوجه می شی که چه بار سنگینی از دوشم برداشته شد بالاخره استرس واکسن زدنت رفت تا 6 سالگیت انشالله آخیییییییییییییییییییییییییش (حسابی ازته دل بود)
قربونت برم 9 دی صبح زود رفتیم برای واکسن زدنت که طبق معمول کلی باید توی نوبت می موندیم و شما هم که یه جا بند نمی شدی و از این اتاق به اون اتاق می رفتی و وقتی نوبتت شد چون شما واکسن 3 گانه نمی زنی و واکسن تواُم خردسال می زنی گفتن که واکسنش رو نداریم و واکسن دیگت رو که تو دستت باید می زدی رو زدی و قطره فلج اطفال رو هم دادن و قرار شد شنبه واکسن دیگه رو بزنی .خدا رو شکر اذیت نشدی و فقط موقع زدن واکسن کمی گریه کردی ولی بعد آروم شدی و اکسن دیگه رو هم روز شنبه زدی و بعد از زدن واکسن کلی از دور خانمی رو که واکسنت رو زده بود اَه کردی تا دلت خنک شه بازم خدا رو شکر اذیت نشدی و اصلا تب و درد نداشتی و بالاخره این دوره واکسن ها هم تموم شد.
خوب بگذریم جونم برات بگم توی این چند هفته گذشتهچه اتفاق هایی افتاد.
اول از همه عمه عاطی از تهران اومد و که بنده خدا مستقیم اومده بود در خونه ما تا تو رو ببینه و مرغ میناش رو هم باهاش آورده بود و نشونت داد وقتی رفت گفتی مامان ،گفتم جانم گفتی عمه جوجو داشت .قربونت برم که هر چند وقت یه بار یه جمله می گی و بعد هی که زور بزنیم که تکرار کنی ما رو می زاری تو خماری
راستی اولین جمله ناتمومت هم این بود که گفتی (بابا از امیررضا اجازه)روزگار رو دیدی یه زمانی بچه ها از بابا ها اجازه می گرفتن حالا باباها از بچه ها باید اجازه بگیرن
بعد هم که عمومحمدرضا اومدن و بالاخره چشممون به جمال محمدمبین کوچولو روشن شد قربونت برم که چقدر پسرعموت رو دوست داری و همش می گفتی نی نی و می خواستی بوسش کنی.
اینم مبین کوچولو
قربونت برم فسقلی مامان قبلا گفته بودم که ادای گریه کردن امیر مهدی رو در میاری و می گی اوووَن
حالا مبین هم یه جور دیگه گریه می کنه که ادای اون رو هم در میاری و وقتی می گیم مبین چه جور گریه می کنه می گی اِه اِه اِه فدای هوشت بشم من عزیییییییییییییییییییزم
راستی اینم بگم همچنان ترانه ای که هم آهنگش رو خودت ساختی هم شعرش رو و هر روز چند باری برامون اجرا می کنی اینه البته با یه آهنگ خاص عمو ممد ،نمانه فدات شم پسر شاعرم
حالا فکرش رو بکن صبح که چشمات رو باز می کنی می گی عمو ممد . نمانه .خاله لاله بهت می گه خدا خیرت بده بچه بجای بسم الله گفتنته اول صبحی
قربونت برم که انقده مهربونییییییییییییییییییییییی که نگو و بعضی وقتها اونقده بوسم می کنی که اشکم درمیاد و می گم یعنی من لیاقت بچه مهربونی مثل تو رو دارم؟؟؟؟
اسمت رو هم که می پرسیم چیه می گی امیمی .عکس خودت رو هم که ببینی باز می گی امیمی(بس که ما امیری صدات می کنیم)
هر وقت می خوای یه کاری رو انجام ندی و میفتم دنبالت بدو بدو فرار می کنی وقتی راه فرار نداشتی سریع می خوابی دمر روی زمین و دستت رو روچشمات می گیری خداییش خیلی این کارت باحاله
امروز هم بردیمت دکتر دوباره گوشت رو چک کنه آخه توی حمام همش دستت به گوشِته اولش که حاظر نبودی بیای توی مطب وقتی که بالاخره راضی شدی ایندفعه حاضر نبودی بیای توی اتاق دکتر وهر جوری بود بردیمت توی اتاق و تا دکتر رو دیدی زدی زیر گریه و دکتر هم گوشات رو چک کرد و گفت هیچ مشکلی ندارن خدا رو شکر و بعد دهنت رو که نگاه کرد گفت از همون دندونی که 4 ماه هست در انتظار روی ماهشیم و انقده شما رو اذیت می کنه و در نمیاد. و بعد شما همش از ته دل دکتر رو اَه کردی و همش می گفتی عمو و بعد گوشِت رو نشون می دادی و بعد اَه می کردی
تو پست قبلی گفتم که مریض شده بودی هیچ غذا نمی خوردی یروز مامان جون واسه اینکه ترغیبت کنه به خوردن یکم غذا گذاشت کف دستتو گفت بخور ویکم اینجوری غذا خوردی حالا دیگه هر چی بخوای کف دستت رو با انگشت نشون می دی و می گی بزارم تو دستت .امروز می خواستم سوپ بهت بدم همش کف دستت رو نشون می دادی سوپ بزارم توش
خوب دیگه یه چیزی هم بزارم برای پست بعدی فعلا تا همینجا کافیه خیلی طولانی نشه
هدیه عمه عاطی پازل امیررضا جونم
منون عمه عاطی
دالم خودم ماست می خولم
آروزی دست نیافتنی پدر برای پسر .
بزور آب و سشوار و شونه موهای پسری رو صاف کرد وبعد از کمی ورجه وورجه موهاش به همون حالت قبلی برگشت