امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

جوجه خرابکار خودم

سلام به جوجه خرابکار خودم .می پرسی چرا خرابکار؟ جون دلم برات بگم که این روزها آمار بشکن بشکنت رفته بالا. اینم آمار چیزهایی که تا حالا موفق به انهدامشون شدی 2 تا استکان +2 تا لیوان +شکلات خوری+از همه بدتر ماشین اسباب بازیت که از تو کمد انداختیش و دو تا چرخش شکستن آخه این ماشین رو من خیلی دوست داشتم  1استکان خونه آقا جون +1 لیوان خونه خاله لاله نه که فکر کنی آمارشون رو نوشتم می خوام حساب کتاب کنم  باهات. فدای سرت گلم فقط هر چی می شکنی از وسایل خودمون باشه تا ما هم شرمنده نشیم مامانی. قربون جوجه خرابکارم.تازه یه چیز دیگه دیروز داشتم ظرف می شستم برگشتم دیدم رو میز مودب مثل یه آقا نشستی فکر کردم خودم گذاشتمت یادم نیست (آخه ...
8 مهر 1392

استقلال یا پیروزی

سلام به هلوی مامان این عکس رو ببین چه باحاله وقتی بابا استقلالی و پسر پرسپولیسی باشه منم حتما تیم ملی دیگه خخخخخ   قربون تیپتون   ...
7 مهر 1392

15 ماهه شده گل پسرم

در کوی رضا سرود جان می‌شنوم آواز پر فرشتگان می‌شنوم بنشسته به هر کرانه پاکان به دعا لبیک خدا از آن میان می‌شنوم میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد گل پسرم ،قند عسلم  میلاد امام رضا و 15 ماهگیت مبارک .   ببخشید که بازم تاخییر داشتم خودت می دونی دیگه تا شما بیدار باشی نمی شه سراغ لب تاب اومد . ماهگرد 15 تولدت مصادف شد با میلاد آقا امام رضا .عجب روز خوبی دقیق با میلاد صاحب اسمت.امیدوارم که زیر سایه لطف آقا امام رضا بتونیم درست وشایسته تربیتت کنیم. قربونت برم این ماه هم درگیر دندون در آوردن بودی و دوباره کلی وزن کم کردی . الهی دورت بگردم وقتی رفتیم بهداشت برای چکاب متاسفانه این ماه منحنی...
2 مهر 1392

سالگرد ازدواج

همسر عزیزم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاكی و صفا برایم به ارمغان آوردی، خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌دهند. چرا كه تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم كه سالی دیگر بر عمر زندگی مشتركمان افزوده شد. شکلات مامان 18 شهریور سالگرد ازدواج من وبابایی بود و امسال دومین سالی بود که توی همچین روزی تو کنار ما بودی و این روز رو برای ما زیباتر کردی . برای این روز بابایی دعوتمون کرد بریم شام بیرون و تصمیم گرفتیم بریم همون رستورانی که یه خاطره از وقتی تو توی دلم بودی  داشتیم . اول که همش تو رستوران می چرخیدی و بابا بابا می کردی و یه جا بند نبودی وقتی نشستیم چون رستوران صندلی کودک داشت از گارسن ...
29 شهريور 1392

قند عسلم

وروجکم اومدم  با چند تا عکس از شیرین کاریهات . نفسم اینجا داشتم ماست می دادم بخوری یهو با سررفتی توی ظرف ماست و بعدش کلی خندیدی.                 اینم یه کار جدیده که هر چیزی که دستت بیاد یا توی سینک ظرفشویی می اندازی یا روی گاز می زاری . توی این عکس هم می خوای کفش هات رو  روی گاز بپزی         اینم عکسی از جدال من و تو موقع لباس پوشیدنت. که تو بدو من بدو اینم دوست عزیزت کیسه بوکس شکار لحظه ها کردم مثلا پدر و پسر دارن tv تماشا می کنن . وقتی یواشکی از اتاق سرک می کشی “اگر هر بار که لبخ...
27 شهريور 1392

سخت ترین لحظات من و بابا

عزیز دلم 24 خرداد درست شب تولدت تاریخ تکرار شدو مثل سال گذشته که منتظر به دنیا اومدنت بودم همه دلهره ها و ترس ها اومد سراغم .استرسم از جایی شروع شد که تو بغلم بودی یهو نشستی و بعد کلی شیر بالا آوردی اول فکر کردیم شاید رو دل کردی ولی بعد یکم بی حال شدی و خوابیدی و بعد از نیم ساعت بیدار شدی و کمی شیر خوردی و بازم بی حال بودی وقتی رختخواب انداختیم تا بخوابیم برای اولین بار تو رختخوابت خوابیدی و بدون اینکه شیر بخوری چشمهات رو بستی و من کلی تعحب کردم فکر کردم شاید خسته ای ولی چند باری تو رختخواب جابه جا شدی و بعد دوباره کلی رو من و رختخوابم بالا آوردی و بی حالتر شدی . دست و پام می لرزید ولی سریع و من و بابایی و عمو آماده شدیم وبردیمت نزدیکترین بی...
25 شهريور 1392

یا مهدی ادرکنی

چون این مداحی رو خیلی دوست دارم متنش رو برات می زارم . انشالله که منتظر واقعی آقا باشیم .   ب ه طاها...به یاسین...به معراجِ احمد... به قدر و...به کوثر...به رضوان و طوبی... به وحی الهی...به قرآنِ جاری به تورات موسی...و انجیل عیسی بسی پادشاهی کنم در گدایی چو باشم گدایِ گدایان زهرا چه شب ها که زهرا، دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بیتاب مولا غلامی این خانواده، دلیل و مرادِ خدا بوده از خلقت ما مسیرت مشخص...امیرت مشخص مکن دل دل، ای دل...بزن دل به دریا که دنیا...که دنیا...که دنیا...به خسران عقبی، نیرزد به دوری ز اولاد زهرا نیرزد... و این زندگانیِ فانی...جوانی...خوشی های امروز و اینجا... به افسو...
20 شهريور 1392

رفتن به رودخونه

عزیز دلم توی این چند هفنه گذشته چند باری  البته بیشتر صبح جمعه رفتیم رودخونه ویه بار هم رفتیم کت (به زبان محلی اتاقک هایی که توی صخره ها کنار رودخونه ساخته شده) که البته شما اصلا خوشت نمیومد چون از آب سرد خوشت نمیاد و بیشتر گریه می کردی و بابایی هم که دست بردارت نبود و همش می خواست به قول خودش عادتت بده و می بردتت توی آب ولی همچنان شما تا پات به آب می رسید صدات در میومد و گریه می کردی .خلاصه هر کاری کردیم که شما یکم آب تنی کنی نشد که نشد.اول وان حمومت رو بردیم که دوستش داری ولی اصلا حاضر نشدی توش بری حتی توی استخر ریحانه کلی اسباب بازی گذاشتیم باز هم نرفتی .فقط من موندم که چرا هروقت می خوام حیاط رو بشورم شما شیلنگ آب سرد رو می گیری سرخو...
13 شهريور 1392

14 ماهگیت مبارک نفسم

با کمی تاخیر پسر گلم 14 ماهگیت مبارک .                      ماهگیت مبارک   انشالله 124،114،104،94،84،74،64،54،44،34،24،14 و...سالگیت رو جشن بگیری عزیز دلم اما یادت باشه ما رو هم دعوت کنی           ...
5 شهريور 1392