18 ماه با نفسم
سلام عزیز دلم 18 ماهگیت مبارک . با عرض شرمندگی از این همه تاخیر برای آپ کردن وبلاگ .خیر سرم این بار یکی دو روز زودتر مطالب رو نوشتم تا روز تولد 18 ماهگیت بزارم که بنا به دلایلی جور نشد دیگه مامان رو ببخش دیگه زمستون شده و خواب زمستانیه دیگه منم که کمبود خواب دارم
قربونت برم چه زود بزرگ شدی ماشالله دیگه یواش یواش باید آستین بالا بزنم
نفسم بازم این ویروس های لعنتی اومدن سراغت و ول کنت نیستن هفته گذشته نصف شب با سرفه های شدید بیدار شدی و صبح برات نوبت دکتر گرفتیم و دکتر گفت هم سرماخوردگیه شدیده هم گوشش درد می کنه و برات دارو نوشت و گفت اگه تا دو روز دیگه سرفه هاش بهتر نشد براش اسپره تنفسی می نویسم . اما چشمت روز بد نبینه شب که شد حدودای ساعت 2 از خواب بدار شدی و ناله می کردی و همین که بغلت کردم دیدم مثل تنور داغ شدی و سریع استامینوفن دادم و پاشویت کردم و تازه بدخواب هم شده بودی تا حوالی 6 صبح بیدار بودی و بعد خوابیدی صبح ساعت 8 هم بیدار شدی و شکر خدا تب نداشتی ولی دوباره شب تب کردی و باز پاشویه و تا صبح بیداری .تازه لب به غذا هم نمی زدی دارو که نگو با یه مکافاتی دارو می خوردی و شب موقع شام خودت یکم غذا خواستی همین که بهت دادم حالت بهم خورد و بعد هم اسهال شدی و تا ساعت 12 اوضاعت همین بود و بعد خوابیدی و من و بابایی هم از ترس اینکه نکنه تب کنی تا صبح بیدار بودیم و ساعت 4 بود دوباره تبت بالا رفت و لپ هات قرمز شدن و همش پاشویت می کردیم و دو ساعتی طول کشید که دیگه کامل تبت نشست و منم انگار کوه کنده باشم تمام بدنم درد گرفته بود و یکم خوابیدیم و دوباره صبح که بیدار شدی باز اوضاعمون همین بود با این تفاوت که ویروس لعنتی خدمت بنده هم رسیده بود و هر چی هم که با دکترت تماس می گرفتیم در دسترس نبود یا جواب نمی داد البته جمعه بود وگرنه می بردیمت مطب و شنبه صبح بابا رفت و اوضاعت برای دکتر گفته بود و برات دو تا آمپول نوشته بود بمیرم برات که انقده اذیت شدی ولی همین که بغلت کردم آروم شدی تبت کم شد ولی سرفه ها ادامه داشتن و شب تا صبح با گریه بیدار می شدی و همش بهونه می گرفتی و اصلا حوصله نداشتی و دوباره رفتیم مطب و دکتر گفت گوشش خیلی بهتره ولی سینش هنوز خوب نشده و اسپره تنفسی داد که زدن اون هم مکافاتیه ولی خدا رو شکر خیلی بهتر شدی و سرفه هات خیلی کم شدن و شب ها هم خوب می خوابی ولی هنوز خوب خوب نشدی و فعلا باید داروهات رو استفاده کنی .راستی باید 25 واکسن 18 ماهگیت رو می زدی ولی فعلا می زارم تا خوب بشی بمیرم برات دقیقا مثل یک سالگیت شد که مجبور شدم دوهفته دیرتر واکسنت رو بزنیم انشالله که زودتر خوب بشی و دیگه هیجوقت مریض نشی فدات بشم که تو این چند روزه آب شدی انشالله زودتر اشتهات باز بشه و خوب غذا بخوری و توی این چند روز با یه نوزاد فرقی نداشتی فقط شیر می خوردی و حاضر نبودی یه لقمه غذا بخوری .
الهی دورت بگردم با اینکه سرحال نبودی شیرین کاریهات و البته خرابکاریهات سرجاش بود
اول اینکه یاد گرفتی صندلی میز نهار خوری رو می کشی عقب تا قبل از این قدرت جابجاییش رو نداشتی و در یک چشم برهم زدن روی میز تشریف داری باورت نمیشه نگاه کن این نمونشه
چون مریض بودی بیرون نبرده بودیمت و خیلی بی قرار شدی آماده شدیم ببریمت خونه آقاجون دیدم خودت رفتی صندلی عقب نشستی
قربون قیافه بی حالت برم نبینم بی حال باشی
و اما بعد از خوردن داروها به یه سرگرمی نیازه تا جلو اشک هات گرفته بشه و اینم یه سرگرمی جدید
یادش بخیر نی نی بودم از اینا تو دهنم می زاشتن فکر کنم می خواستن معتادم کنن ولی من سریع ترک کردم
ای وای یادم نبود تو ترکم
خیال کردین مریض باشم براتون هنر نمایی نمی کنم
تازه یه اتفاق جالب تر پسرم روی بلندی هم نمازش قضا نمی شه همونجا نمازش رو خوند حیف که عکسی در دسترس نیست
و اینهم پیکاسو کوچولو در حال الهام گرفتن از شبکه طاها
اینهم نتیجه کار
مامانی قلبونت برم چه تنوع رنگی داره نقاشیت لطفا یه امضا بده
فعلا خسته شدم برین بعدا بیاین امضا می کنم
چون مطالب رو با تاخیر گذاشتم تاریخ دقیق این پست برای 25 آذرماه هست