امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

گردش

سلام عزیز مامان این عکس هایی که می خوام برات بزارم مال چند بار گردشی هست که یکی دو ماه گذشته رفتیم . البته خیلی از جاها فراموش کردم عکس بگیرم این دوتا عکس پایین برا یروز صبح هست که صبحانه رو بردیم کنار زمین دوست بابایی که اتفاقا چاه آب هم داشت و  شما و هدیه کلی آب بازی کردین. البته بعد از اون یک هفته مریض شدی و تب شدید و شب تا صبح هذیون می گفتی ان شاالله  همیشه سلامت باشی                                          &...
4 تير 1394

مردهای خونمون روزتون مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک

همسر عزیزم یک شاخه گل ، یک دنیا مهربانی ، به تو که هم گلی و هم مهربانی . روز پدر مبارک سلام به مرد کوچولو و بزرگ خونمون روزتون مبارک باشه .البته این پست رو خیلی وقته نوشتم ولی الان دارم پستش می کنم گل پسرم امسال روز پدر و روز معلم با هم همراه شد که البته کلی جشن تو جشن شد .چون تولد یک سالگی فاطمه زهرا عزیزم بود و همینطور سالگرد ازدواج خاله و همینطور سالگرد ازدواج من و بابایی جمعه نهار خونه خاله مهمون بودیم و شام هم خونه آقاجون .عصر هم رفتیم خونه باباجون یه سری زدیم . راستی از هدیه روز پدر بگم که قرار بود برای بابایی یه هدیه درست و حسابی بگیریم قرار بود براش یه دوچرخه بخریم چند جایی رفتیم و قیمت کردیم ولی انقد این دست و اون...
16 ارديبهشت 1394

روز مادر

                                          مادر ای پرواز نرم قاصدک                                        مادر ای معنای عشق شاپرک ای تمام ناله هایت بی صدا مادر ای زیباترین شعر خدا روزت مبارک   سلام نفس مامان عزیز دل مامان چقدر برام شیرین و دلچسب بود وقتی اومدی بغلم کردی و گفتی مامان عزیزم روزت مبارک. منم بغلت کردم و ک...
15 ارديبهشت 1394

وروجک شیرین مامان

سلام وروجک فسقلی عزیز دلم کلی کارهای بامزه انجام دادی که نمی دونم تاریخ دقیقشون برای کی هست. ولی خوب در هم و برهم می زارمشون. اصرار داری ماشین هات رو بچینی روی این ماشین اینجا هم همه به صف خودت هم پشت سرشون یه صندلی هم برامن گذاشتی اینجا هم داشتم با تلفن صحبت می کردم برگشتم دیدم کل دمپایی ها رو از تو حیاط آوردی چیدی رفته بودیم خانه بابا جون خاله با کالسکه فاطمه زهرا رو آورد تا فاطمه رو در آورد شما پریدی تو کالسکش امیررضا گلی در حال خوندن کتاب حسنی .ماشالا شعرش رو خیلی وقته از حفظ کامل می خونی. بعضی اوقات بهت می گم امیری بیا بریم حموم می گی نه نمیام نه نمیام دیگه تا آخر شعر رو می خونی و حس...
14 ارديبهشت 1394

امیررضا و سال نو

سلام قند عسلم سال 93 هم با کلی خستگی از خونه تکونی با خوشی به پایان رسوندیم و سال 94 با آرزوی سلامتی و دل خوش برای همه شروع کردیم. و اما ماجرای خونه تکونی که با خیالی آسوده تا دم دمای عید با خیال اینکه تازه اسباب کشی کردیم و خونه تکونی جزیی داریم یواش یواش و سرفرصت داشتیم پیش می رفتیم که یه سونامی به نام (موش) باعث شد کل زندگی رو به هم بریزیم و برات نگم که چی کشیدم و چقدر عذاب کشیدم تا خونه رو سر فرم آوردم از فرش گرفته تا هرچی که بگی انداختم بیرون و شستم وخلاصه جونم برات بگه که خونمون تقریبا 1 ساعت مونده به سال تحویل سر و سامون گرفت. من و بابایی تا موقع سال تحویل بیدار بودیم ولی شما نتونستی بیدار بمونی و زود خوابیدی ولی ناراحت نباش ...
13 ارديبهشت 1394

تیپ گل پسرم

سلام توی این چند وقت که گذشت چند تا از نزدیکان عروسی داشتن چون دیر پست ها رو گذاشتم فقط تیپ گل پسری رو برای عروسی ها می زارم                                                         .                                                   &n...
9 ارديبهشت 1394

کمک کردن وروجک ها

سلام وروجک مامان این پست مربوط به اسباب کشی عمه سمیه هست که چند روز بعد از جشن تولد هدیه اسباب کشی کردن خونه جدید و این عکس ها که می زارم گواه بر کمک کردن دو تا وروجک تو چیدن وسایل خونه داره احیانا هر کدومتون خسته می شد و می نشست زمین اون یکی میومد و بزور بلندش می کرذ یه داستان داشتیم با شما فسقلی ها اینکه اگه چیزی رو که شما گذاشته بودین جابجا می کردیم کلی عصبانی می شدین اینم از اسباب کشی عمه ببین هیچ پستی رو از قلم نمی ندازم ...
9 ارديبهشت 1394

چند تا تولد

سلام عزیزم . به قول خودت آخ جون تولد چند تا تولد توی این مدت که نبودیم داشتیم و صد البته یک مامان هنرمند که از هر انگشتش یه هنر می ریزه کسی نیست ازم تعریف کنه خودم دست به کار شدم 5 دی ماه تولد هدیه خانم بود که یک روز قبل عمه سمیه اومد خونمون و کیک تولد رو که درست کرده بودم تزیینش کردیم و شما و هدیه هم باهم کلی بازی کردین .روز تولد هم که شما و هدیه شروع کرده بودین قایم موشک بازی بین مبلها .دیگه چیز خاصی یادم نیست اینم عکس های تولد هدیه کیک تولدش که خودم درستیدم وروجک ها در حال قایم موشک                     ...
9 ارديبهشت 1394

فکر نکنی مامان تنبـــــــــــــــــــــــــــــــله !!!

سلام نفس مامان عزیزم ببخشیـــــــــــــــــــــــــــــد می دونم خیلی دیر اومدم ولی سعی می کنم پست های جامونده از قبل رو به ترتیب برات بزارم. راستی ممنون از دوستای گلم که سراغمون رو می گیرن. متاسفانه با این که نزدیکه سه ساله بشی هنوز جرات ندارم جلوت پای لب تاب بشینم و بهترین موقع شب بعد از خوابیدنت که دیگه اونموقع خودم هم خوابم میاد و بعضی اوقات هم که این عصر ارتباطات اجازه نمی ده و تازه شب می تونم پیام های مبایلم رو چک کنم . دیدی چطور تنبلیم افتاد گردن خودت خلاصه معذرت می خوام گلم حالا تو پست های بعدی به ترتیب برات اتفاقات این چند وقت رو می زارم. منتظر باش عزیزم زود زود میام با کلی مطلب فعلا خداحافــــــــــــظ ...
9 ارديبهشت 1394

پسر عمه کوچولو

سلام گل پسری                                                    بالاخره نی نی عمه عاطفه دنیا اومد اسمش هم محمد یاسین گذاشتن الان که دارم مطلب رو می زارم تقریبا یکماهه شده ولی چون دیر اومدم با تاخیر گذاشتم. 17 آذر ماه دنیا اومد یاسین کوچولو انشالا زود ازنزدیک ببینیمش اما هنوز اسمش رو خوب بلد نیستی ادا کنی صداش می کنی خاسین. چون شوهر عمه عاطفه یکم سر به سرت می زاره همش می گی عمو ام...
17 دی 1393