ماجرای غذا خوردن امیررضا
عزیز مامان قربونت برم که همیشه تو رژیمی و مواظبی یکم وزنت اضافه نشه و هر روزم خودت رو وزن می کنی .یه روزم که ترازو رو بدون اجازت جابه جا کردم رفتی و کشان کشان آوردی گذاشتی سرجاش . خیلی ماست دوست داری و وقتی ظرف ماست رو می بینی روی دو تا پات می شینی و می گی بدِه. ماکارونی رو هم دوست داری . آب رو که می بینی دیگه هیچکس نمی تونه جلوت رو بگیره و با سر می ری تو لیوان. بستنی که دیگه نگو هر وقت که می خوایم غذا بزاریم دهنت تا قاشق رو می بینی دستمون، دهنت رو می بندی و روت رو می کنی اونور تا وقتی هم که قاشق رو زمین نزاریم به همین صورت ثابت می مونی. خیار رو هم خیلی دوست داری و یک خیار می گیری و همش رو تیکه تیکه می...
نویسنده :
مامانی
3:11