سفر نامه امیر مامان (روز هشتم)
اون روز صبح یکی از دوستای عزیز اومد پیشمون و بعد با هم رفتیم حرم برای نماز و قرار شد بالاخره آقایون نی نی ها رو بگیرن و ما نماز جماعت بخونیم .
بعداز ظهر هم رفتیم بازار و مقداری زعفران و نبات برا سوغات خربدیم و برای نماز رفتیم حرم و بعد از نماز هم با امام رضا وداع کردیم و ازش خواستیم دوباره زیارتش رو قسمتمون کنه.
شام هم مهمون دوست عزیز بودیم که ما رو طرقبه برد و شما هم چون خوابت میومد کلی تو راه بی تابی کردی تا بالاخره خوابیدی آخه چون خیابون ها شلوغ بود 2 ساعتی تو راه بودیم و خیلی دیر وقت رسیدیم اونجا و تو یه رستوران خیلی شیک تو فضای آزاد از ما پذیرایی شد و شما هم کلی ماست و دوغ خوردی طوری که شکمت اومده بود جلو قربونت برم عزیزم.
بعد از اون هم با خونواده دوست عزیز خداحافظی کردیم وبرگشتیم و زود خوابیدیم چون قرار بود صبح زود حرکت کنیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی