امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

سفر نامه امیر مامان (روز هشتم)

1392/4/27 1:17
نویسنده : مامانی
300 بازدید
اشتراک گذاری

اون روز صبح یکی از دوستای عزیز اومد پیشمون و بعد با هم رفتیم حرم برای نماز و قرار شد بالاخره آقایون نی نی ها رو بگیرن و ما نماز جماعت بخونیم .

بعداز ظهر هم رفتیم بازار و مقداری زعفران و نبات برا سوغات خربدیم  و برای نماز رفتیم حرم و بعد از نماز  هم با امام رضا وداع کردیم و ازش خواستیم دوباره زیارتش رو قسمتمون کنه.

شام هم مهمون دوست عزیز بودیم که ما رو طرقبه برد و شما هم چون خوابت میومد کلی تو راه بی تابی کردی تا بالاخره خوابیدی آخه چون خیابون ها شلوغ بود 2 ساعتی تو راه بودیم و خیلی دیر وقت رسیدیم اونجا و تو یه رستوران خیلی شیک تو فضای آزاد از ما پذیرایی شد و شما هم کلی ماست و دوغ خوردی طوری که شکمت اومده بود جلو قربونت برم عزیزم.

بعد از اون هم با خونواده دوست عزیز خداحافظی کردیم وبرگشتیم و زود خوابیدیم چون قرار بود صبح زود حرکت کنیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)