سفر نامه امیر مامان (روز دهم)
جمعه صبح بعد از صبحونه رفتیم و چند جای قشنگ و از جمله سد رو دیدیم و کلی هم عکس گرفتیم و بعد برگشتیم و نهار خوردیم و بعدش هم حرکت کردیم به سمت تهران و. ساعت 6.30 بود رسیدیم تهران خونه عمو محمدرضا و یکراست رفتیم که رای بدیم و یه 20 دقیقه ای توی صف بودیم که خیلی صف کند پیش می رفت و شما و هدیه خانم هم حسابی بی قرار شده بودین و داشتیم پشیمون می شدیم که یکی از مسئول های اونجا اومد و گفت شما بخاطر بچه ها بیاین جلو وزودتر برید وقتی که داشتیم رای می دادیم کلی بقیه غر می زدن که چرا شما جلوتر رفتین وبعد از رای اومدیم خونه تا استراحت کنیم و شما هم کمی بازی کردی و یکم ماست خوردی و بعد هم گریه کردی تا شیر بخوری .و اما......
امیررضا در طبیعت زیبای شمال
امیررضا و متین خانم دختر عموی گلش
امیررضا و عمومحمدرضا
امیررضا و بابایی
امیررضا و عمو و بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی