سفر نامه امیری( روز هشتم)
پسر گلم تا قبل از اینکه شما به دنیا بیای ما هر وقت قسمتمون می شد بیایم زیارت امام رضا سعی می کردیم بیشتر وقتمون رو تو حرم باشیم حتی نماز صبح رو هم حرم می رفتیم ولی امسال بخاطر شما نمی شد که بریم .
اون روز صبح بعد از صبحونه رفتیم کمی بازار و بعد هم نهار واستراحت و بعد هم رفتیم حرم .برای نماز مغرب وعشا و بعد هم که چون شب میلاد امام حسین (ع ) بود ومولودی می خوندن و چون شب چهارشنبه بود دعای توسل .
ما هم نشسته بودیم و دعا رو گوش می دادیم و شما هم داشتی توی صحن برا خودت می چرخیدی و بابا هم با مبایل ازت فیلم می گرفت .کلی صحنه های باحال ازت گرفته بود که چطور از پله ها پایین میومدی و هر بار زمین می خوردی و دوباره ادامه می دادی قربونت برم فکر کنم بابا اصلا هیچی از دعا رو متوجه نشد از بس که سرگرم شما بود.
اینم بگم که اون شب رفتیم و نذرت رو ادا کردیم. ولی گفتن چون صیغه نذر نخوندین نمی خواد موهاش رو بزنید فقط هر مبلغی دوست دارید به عنوان ادای نذر بدین.
وایسا هدیه اول من وضو بگیرم
خوب دیگه وضو گرفتم
حالا اذان رو می گم
عمو ببین چقدر قشنگ اذان می گم
عمو مهدی و هدیه و امیررضا در صحن حرم