بهار یعنی تو ...
سلام گل قشنگم .منو ببخش که کلی با تاخیر اومدم .
اول از همه 22 ماهگیت رو بهت تبریک می گم و روز مادر رو هم به همه مامانهای گل تبریک می گم (البته شرمنده با کلی تاخیر)
قربونت برم علت اینکه این همه دیر اومدم 40 درصدش تنبلیه و بقیش هم به خاطر یه سری مسایل حسابی ذهنم درگیره که یکیش هم از شیر گرفتن شماست که حسابی دلم خون می شه وقتی بهش فکر می کنمالبته اینم بگم فعلا عملی نشده در حد فکرش دلم خونه چه برسه به عمل
اما جونم بگه برات
از لحظه تحویل سال بگم و سفره هفت سین که من و بابایی با چه مشقتی مشغولت کردیم تا موقع تحویل سال دست به سفره نزنی و بعد در یک نقطه که احتمال دسترسیت کم بود چیدیمش و شما هم چون دستتون نمی رسید لطف می کردین و با اسباب بازی هات منهدمشون می کردی که کلا طی چند روز اول هفت سین یکی یکی سین هاش نابود می شد
و بعد از سال تحویل هم خونه باباجون رفتیم و بعد هم خونه آقا جون که اونجا هم شما و هدیه خانم و ثنا خانم در چشم بهم زدنی هفت سین رو منهدم کردین
بقیه روزهای عید هم که به عید دیدنی و گردش گذشت .
و اما این که اکه هزار ماشالله روز به روز استعدادهات شکوفا تر می شه و گوشی و تبلت که ببینی اونقدر ماهرانه کار می کنی که همه از این کارت شگفت زده می شن و منم مجبورم گوشیم رو مرتب ازت قایم کنم و معمولا روی سایلنت بزارم چون بلافاصله که یه مسیج بیاد سریع پیداش می کنی و دیگه از دستت درآوردن هم کار حضرت فیله
اونقدر با گوشیم کارتون دانلود کرده بودی که اینترنتمون برای اولین بار زودتر از موعد تموم شد .هر فیلمی رو هم که بخوای نگاه کنی از تو گوشی می اندازی روی تلویزیون و نگاه می کنی حالا فک کن بابایی هم داره اخبار گوش می ده و شما می خوای فیلم های روی گوشی رو از تلویزیون ببینی شما و بابایی درگیر می شین و غر می زنین و منم کلی به دوتاتون می خندم که البته شما پیروز می شین فرزند سالاری به این می گن.
عاشق تبلت هستی .بابایی بهت می گه امیری تبلت می خوای شما هم که افعال معکوس به کار می بری می گی نه . بابا می گه امیری تبلت بخرم برات چیکار کنی می گی پو بازی
یه روز بابایی ماشینت رو برده بود تعمیر وقتی اومد خونه گفت امیری بابا یه چیز خوب برات آوردم شما هم ذوق زده دست هات رو باز کردی و پریدی تو بغل بابایی و گفتی بابا تبتی(تبلت)بابایی بنده خدات مونده بود هاج واج
هروقت هم می ریم خونه خاله شما از در که وارد می شی داد می زنی دادا ،داداشی هم که اومد پیشت سریع می گی دادا تبتی
خلاصه یه داستانی داریم با شما و عشقت به تبلت و مبایل
یاد گرفتی در حیاط رو باز کنی و یه روز بعدازظهر تا چشم ما رو دور دیدی در چشم بهم زدنی کفش های عمه انیس رو پوشیده بودی و رفته بودی در حیاط رو باز کرده بودی و داشتی ماشین ها رو نگاه می کردی و دیگه از اون روز همیشه در رو قفل می کنیم تا شما سر از کوچه درنیاری
توی این مدت دو سه شبی رفتیم پارک اولش انگار می ترسیدی سوار سرسره بشی ولی الان دیگه از سرسره های تونلی هم نمی ترسی و حتی از سرسره های بادی خیلی بلند هم به خوبی بالا می ری و لذت می بری
یه شب که رفته بودیم پارک یه دختر 4 یا 5 ساله دوید اومد سمتت تو هم خیلی ترسیدی و اونم محکم گرفتت بوست کنه و رفت و دوباره برگشت و دوباره محکم گرفتت و تو هم همش گریه می کردی و منم هر کاری کردم دختر رو جدا کنم نتونستم وقتی ولت کرد دیدم گازت گرفته خیلی ناراحت شدم و کلی نازت کردم و صورتت رو شستم تا آروم شدی ولی روزی چند بار ماجرای گاز گرفتن نی نی رو برامون تعریف می کنی قربونت برم
راستی حرف زدنت هم کلی پیشرفت کرده و خیلی کلمات رو می گی و همچنان علاقت به یادگرفتن زبان انگلیسی وجود داره و چند تا کلمه جدید هم یاد گرفتی ویه روز هم که تازه کلمه بابا(dad) رو بهت یاد داده بودم و شما هم در کمال خودشیرینی بابا رو صدا می کردی dady
بعضی کلمات رو هم که یادت می دم خیلی شیرین ادا می کنی مثلا موز رو می گی نانانا
و زنبور هم که می شه bee شما می گی بیب
هر وقت هم که کلمه ای رو فراموش می کنی سریع به جاش می گی baby
کلی عکس می خواستم برات بزارم ولی کابل موبایلم ناپدید شده انشالله پیداش کردم سر یه فرصت کلی عکس قشنگ برات می زارم فعلا همین چند تا عکس روی لب تاب هست برات می زارم
امیررضا و ماهی کوچولوهاش
پسر گلم داره می ره عیددیدنی
پسر مهربونم سعی خودش رو کرد تا به مهمون کوچولوش خوش بگذره
بقیه عکس ها برای 12 فروردینه
گل شقایقم توی دشت شقایق
داشتی قورباغه ها رو تماشا می کردی و مرتب داد می زدی دوباده(قورباغه)
قربون اون ژست مردونت برم مرد کوچولوم
کی گفته با یک گل بهار نمی شه؟
من با گل وجود تو همیشه بهار رو حس می کنم...
عاشقتم گل بهاریم