یا علی اصغر(ع)
امتحان عشق چون در کربلا آغاز شد
کودکی ششماهه بین عاشقان ممتاز شد
هر گلی کز شاخه افتاد و به خاک و خون تپید
باغبان عشق آمد با گلش دمساز شد
بین هفتادو دو گل یک غنچه نشکفته بود
کان هم آخر روی دست باغبانش باز شد
غنچه می خندید امّا باغبانش می گریست
یک چهان اندوه و غم ، بِنهُفته در این راز شد
نازم آن پروانه ی بی بال و پر را ! کز وفا
جان نثار شمع خود ، بی ناله و آواز شد
خدایا بحق شیر خواره امام حسین همه بچه ها رو برای پدر و مادرهاشون حفظ کن
نفس مامان خدا رو شکر امسال هم به یاری خدا تونستیم توی مراسم شیرخوارگان حسینی شرکت کنیم سال گذشته خیلی کوچولو بودی تقریبا 5 ماهه بودی ولی حالا واسه خودت مردی شدی .
روز جمعه صبح با عمه انیس و مامان جون رفتیم مراسم. پارسال لباس و سربندی که عزیز برات گرفته بود تنت کردیم اما امسال لباس عربی که عمه وحیده از کربلا برای نی نیش آورده بود به شما داد تا واسه محرم بپوشی .قربونت برم که چقدر هم به تنت قشنگ بود .وقتی رسیدیم بیرون حسینیه اول دست بابایی رو گرفتی و چند قدمی رفتی ولی بعد دیگه خودت بقیه راه رو تند و تند می رفتی و هر کسی می دیدت قربون صدقت می رفت و توی مراسم هم چون لباست با بقیه فرق می کرد همه نگات می کردن و ازت عکس می گرفتن.اونجا هم وقتی که مداحی می کردن سینه می زدی قربون دست های کوچیکت برم .انشالله که حضرت علی اصغر دست های کوچیک همه نی نی ها رو بگیره و یاریشون کنه.
پدر و پسر در حال رفتن به سمت مراسم
اینم عکس سال گذشته که تو مراسم شرکت کردی من عاشق این عکسم
یا علی اصغر