شیرین کاری های گل پسر

قربونت برم نفس مامان که روز به روز شیرین تر و با نمک تر می شی و حسابی دلبری می کنی عزیزم. خودت رو حسابی برا مامان و بابا لوس می کنی .مهربون مامان میای تو بغلم و دهنت رو می زاری رو لپام و همش خودت رو می چسبونی تو بغلم ،بابایی هم که دراز می کشه سریع می ری رو شکمش می شینی .جدیدا هم که تو خواب حرف می زنی چند روز پیش بابایی صبح که می خواست بره بیرون اومد تا بوست کنه و بره همینکه بوست کرد چشمات رو باز کردی وبهش گفتی چته و بعد دوباره خوابیدی بابایی هم کلی بوست کرد و قربون صدقت رفت .وقتی هم شروع می کنی راه رفتن دیگه یه جا بند نمی شی و مرتب اینور و اونور می ری و خونه رو متر می کنی .دیروز دم صبح تقریبا ساعت 5.30 از خواب بیدار شدی و هر کاری کردم نخوابیدی منم گذاشتم به حال خودت تا خوابت بگیره تو هم اومدی نشستی بین من وبابایی شروع کردی به خوندن و دست زدن برا خودت می خوندی و نگاهمون می کردی تا ما واکنش نشان بدیم دیدی فایده نداره می زدی تو صورتمون وقتی هم نگاهت می کردیم می گفتی چته ،اونقدر با نمک شده بودی ومنم بغلت کردم و کلی بوست کردم .چند وقتی هم هست که وقتی نماز می خونیم تو هم می خوای نماز بخونی و دست رو می زاری به گوشات و می گی اَبَر یعنی اکبر سجده هم میری تا حالا مهرمون رو میبردی و می زاشتی تو دهنت که ما هم مجبور بودیم سر نماز مهر رو  بگیریم دستمون امروز هم بعد از نمازم تا مهر رو دیدی سریع اومدی سراغش برش داشتی و شروع کردی به نماز خوندن و تا دیدی مهر رو ازت نگرفتم بلند شدی و مهر  رو بردی و با خنده فرار می کردی .صبح هم داشتی با بادکنک بازی می کردی که ترکید یکم ماتت برد و بعد شروع کردی به گفتن کلمه تَه و می خندیدی یعنی می خواستی صدای ترکیدن بادکنک رو دربیاری.دیگه برا خودت مهارت پایین اومدن از تخت و پله رو هم یاد گرفتی و خودکفا شدی .

کاش می شد از همه کارات عکس بگیریم ولی متاسفانه تا دوربین آماده بشه یا دیر می شه یا اینکه تو میای سمت دوربین.

فعلا این دو عکس رو می زارم تا بعد ببینم می تونم شکار لحظه ها بکنم.

تو این عکس عمه سمیه از بس شیطونی کردی تو کریر هدیه گیرت انداخته

قربون قد و بالات برم که راه فراری نداری (بزار هدیه بزرگ تر شه عمه)

چرا این عروسک پستونک داره من ندارم