امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

روزهای سخت قبل از به دنیا اومدنت

1392/1/29 15:10
نویسنده : مامانی
335 بازدید
اشتراک گذاری

امیر رضا جون الان که می خوام اون روزهای سخت رو برات بنویسم 9 ماهی ازاون روزهای پراز استرس و گریه های من و دلداری دادنهای بابایی گذشته  وشکر خدا تو الان کنارم با خیال راحت خوابیدی. روز 8 فروردین91 بود که با بابایی رفتیم تا یه سونو بدیم تا از سلامتیت مطمئن بشیم و بقیه بارداری رو بریم تهران تا زیر نظر یکی از بهترین دکترها بگذرونیم اما تو سونو فهمیدیم که جفت پایینه وخطرناک وباید بقیه بارداری رو استراحت مطلق داشته باشم . اون روزها خیلی سخت گذشت و هرروز کار مامانی گریه بود که نکنه تو رو از دست بدم چون اونموقع فقط 28 هفته از بارداریم گذشته بود و حداقل 10 هفته دیگه رو باید استراحت می کردم. تو اون مدت به خیلی ها زحمت دادیم  دو تا باباجون ومامان جونت ،عمو جونت و زن عموت ،خاله ها و...، بابایی یه دوست خوب داره اصفهان که همیشه زحمت می کشید و آزمایشهای مامانی رو می برد پیش یه متخصص خوب و چک می کرد خلاصه خیلی بهش زحمت دادیم.خدارو شکر اون روزهای سخت گذشت و تو که بزرگترین هدیه خدایی الان کنار مایی.الهی مامان قربون چشم های قشنگت بره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)