گلم 17 ماهه شده
گل مامان 1 ماه بزرگتر شدی و هزار ماشالله جنب و جوشت هم بیشتر تو یک ماه گذشته کلی اتفاق افتاد که بعضی هاشون رو تو مطالب قبلی برات نوشتم اما از جامونده های مطالب اینکه دو تا مروارید قشنگ دیگه که انتظار یکیشون رو خیلی وقته می کشیدیم بیرون اومدن یکیش دندون آسیاب پایین و یه دندون کنارش ایشالله اون یکی آسیاب پایین هم زودتر بیرون بیاد آخه معلومه خیلی اذیتت می کنه و همش انگشتت توی دهنته .قربونت برم هزار ماشااااااااااااالله الان 14 تا دندون داری که تقریبا کار خاصی انجام نمی دن در غذا خوردن فقط نقش نایسر دایسر خونه ما رو دارن و برای ریز کردن تمامی جامداتی که به سمت دهانت به عنوان غذا یا میوه برده می شه استفاده می شن که البته اینم بگم رنده هاش هم متفاوتن و به صورت حلقه حلقه ،خرد ریز و درشت هستن .
انصافا خردکن هم انقدر قشنگ خورد نمی کنه و البته یه مشکل هست که خورده ها توی مخزن خاصی ریخته نمی شه و در تمام فضای خونه پخش می شه
و اما وروجکم توی یک ماه گذشته که کلی شیرین کاری واسه خودت داشتی که گاها اونقدر شیرین کاریت زیاد می شد که قند خون من دیگه بالا می رفت
ترتیبشون یادم نیست ولی هرچی یادم بیاد می نویسم نه که مال یه ماهه و منم دیگه پیر شدم مادر
یکیش اینکه یروز من و بابایی داشتیم نهار می خوردیم و برای اولین بار موقع غذا تو دورمون نمی چرخیدی و پیدات نبود آخه عادت داری موقع غذا خوردن بزور سرپامون بشینی (آخه می خوای مواظب باشی زیاد نخوریم چاق بشیم)من و بابایی هم حواسمون گرم خوردن شد و یه لحظه بخودمون اومدیم دیدیم چقدر امروز داریم راحت غذا می خوریم پس وروجک کجاست که هیچ صدایی هم نمیاد و و اومدیم سراغت و دیدیم بلهههههههههههههههههههههههههه این همه آرامش از اینه که آقا تشریف بردن نمی دونم چطوری روی میز آرایش نشستن و دارن روش رو مرتب می کنن و تمامی عطرهای اضافی رو پایین می اندازن آخه وروجک چطوررررررررررررررررررررررررررررری رفتی اون بالا
واین هم سند شاهکارت ورووووووووووووووووووووجک
و اما از شیرین کاریهای دیگت که این بود که یبار که آب می خواستی توی آشپزخونه اومدی و گفتی آب منم اومدم تا لیوان برات بیارم شما هم که تو خرابکاری سرعت نور داری رفتی در یخچال رو باز کردی و آویزون شدی به طبقه یخچال و بطری آب رو انداختی و شکستی و حالا من دارم خونسردی خودم رو حفظ می کنم گذاشتمت توی ماشینت تا شیشه ها رو جمع کنم و تازه آقا آب روی زمین دیده می خواد با پا بره تو آب ها و کلی شیشه شکسته رو زمین و هر کاری کردم تا منصرفت کنم از آب بازی و بعد شیشه ها رو جمع کنم نشد که نشد بالاخره دست به دامن بابایی شدم و اومدمن رو از دست تو وروجک نجات داد و بردت یه ساعتی با خودش مغازه تازه وقتی رفتی یهو متوجه شدم که چقدر گلوم درد می کنه حالا خودت حدس بزن که چرا گلوی من درد می کرد
رسیدیم به این شیرین کاریت که من عاشقششششششششششششم این که مامانم می شی و پات رو دراز می کنی تا من سرم رو روش بزارم و بخوابم و کلی نازم می کنی و بوسم می کنی و می خندی قربونت برم که چقدر خوابیدن روی پاهای ناز کوچولوت مزه می ده قربون بوسه هات برم که بی حد و مرز نثار همه می کنی بخشنده مامان
این شیرین کاری که می خوام بگم دیگه تو سن تو نوبره یه شب رفته بودیم مراسم روضه و یه نی نی یکم کوچیکتر از خودت کنارت نشسته بود اول که مرتب بوسش می کردی بعد موبایل عمه انیس رو که خودت یه ربعی باهاش مشغول بودی گرفتی سمتش تا اون بگیردش ولی نی نی زبون بسته تا میومد بگیردش دستت رو عقب می کشیدی و چند باری اینکار رو کردی و خودت هم از این مردم آزاری خرسند خلاصه دیگه نی نیه هم فهمیده بود که سرکاره تحویلت نمی گرفت
من موندم تو فسقلی از کجا این چیزها رو تعلیم می بینی
البته اینم بگم شاعر بزرگ فردوسی می گه پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش مخوانش پسر
خداییش باباییت هم بعضی وقت ها حسابی تو حس سرکار گذاشتن می ره و دیگه ول کن نیست .
یکی دیگه اینکه یروز عمو محمد به موبایل بابایی تماس گرفت و تا بابایی گوشی رو برداشت و گفت سلام آقا محمد ،شما با صدای بلند برای اولین بار گفتی عمو ممد و مرتب تکرار می کردی و خلاصه یکی از اسم هایی که در طول روز ورد زبونته عمو ممده
دیگه بگم کلمه مسجد رو هم می گی منجد
وقتی می گیم امیر مهدی چی می گه می گی عوووووووووووووَن
لی لی حوضک و اتل متل هم بلدی و انجام می دی
وقتی می گم هاپو چی می گه دهنت رو غنچه می کنی و با صدای گرفته می گی هاااااااااااااااااااپ
یه آهنگ مخصوص داری وقتی خاله لاله و داداش میثم رو می بینی براشون می گی کشف کردیم که این آهنگ ریتم همون شعریه که وقتی کوچیک بودی خاله برات سرهم بندی کرده بود و می خوند
خلاصه دیگه اونقده شیرینی که می خوام بخورمت اگه همه شیرین کاریهات رو بخوام بنویسم از صبح باید یادداشت کنم تاشب تا چیزی از قلم نیفته نه که پسر گلم هزارماشالله مثل عسلی قربونت برم شیرین عسلم
راستی یادم رفت بگم چند وقتیه یاد گرفتی چشم بسته راه می ری تازه عقب عقب هم راه می ری نه که وقتی جلویی می ری کم می خوری به در و دیوار
اینم بگم وقتی یه کار بد بکنی و دعوا بشی دستات رو می گیری روی چشمات و از بین انگشت هات اونقدر نگامون می کنی تا خندمون می گیره شیرینم
سفره جمع کردن رو هم خیلی دوست داری و حسابی تو سفره جمع کردن کمکم می کنی
اینم چند تا عکس از عسلم
قربون این اداهات
هیسسسسسسسس عسلم خسته شده روی صندلی ماشین خوابیده
دوستت دارم