سیزده بدر
گلم امسال سیزده بدر رفتیم سوم شعبان که صبحونه رو مهمون عمه سمیه بودیم وکلی زحمت کشیده بود و آش درست کرده بود . کلی هم خوش گذشت و گل یا پوچ بازی کردیم و برای نهار هم مهمون عمه افسانه بودیم قرار بود نهار همونجا بمونیم ولی و چون هوا گرم شد نهار رفتیم خونشون وبرامون جوجه درست کردن که خیلی هم خوشمزه بود دستشون درد نکنه بعد از ظهر هم رفتیم تو جاده سنجر و اونجا سیزده بدر کردیم.دم غروب هر کسی یه دعایی کرد و نوبت بابایی که شد بعد از دعا برای سلامتی همه دعا برای سلامتی تو کرد و بغضش گرفت و گریه کرد و بقیه هم اشک تو چشمشون جمع شد منم اشک هام سرازیر شدن و نتونستم جلو خودم رو بگیرم آخه نمی دونی مامانی که چقدر برامون عزیزی نفسم .
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
عکس های روز سیزده بدر
این لباس ها رو عمه انیس عیدی بهت داده