امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

سیزده بدر

1392/2/23 3:49
نویسنده : مامانی
407 بازدید
اشتراک گذاری

گلم امسال سیزده بدر رفتیم سوم شعبان که صبحونه رو مهمون عمه سمیه بودیم وکلی زحمت کشیده بود و آش درست کرده بود . کلی هم خوش گذشت و گل یا پوچ بازی کردیم و برای نهار هم مهمون عمه افسانه بودیم  قرار بود نهار همونجا بمونیم ولی و چون هوا گرم شد نهار رفتیم خونشون وبرامون جوجه درست کردن که خیلی هم خوشمزه بود دستشون درد نکنه بعد از ظهر هم رفتیم تو جاده سنجر و اونجا سیزده بدر کردیم.دم غروب هر کسی یه دعایی کرد و نوبت بابایی که شد بعد از دعا برای سلامتی همه دعا برای سلامتی تو کرد و بغضش گرفت و گریه کرد و بقیه هم اشک تو چشمشون جمع شد منم اشک هام سرازیر شدن و نتونستم جلو خودم رو بگیرم آخه نمی دونی مامانی که چقدر برامون عزیزی نفسم .

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

عکس های روز سیزده بدر

این لباس ها رو عمه انیس عیدی بهت داده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان منتظر
23 اردیبهشت 92 10:21
ماشالله به این راننده کوچولو

ممنون خاله جون

مامان مهدیار
24 اردیبهشت 92 16:31
سلام خاله جون

چقدر نازی تو شاپرکم

دست عمه انیس هم درد نکنه که لباس خوشمل برات خریده

راه رفتنت هم مبارک باشه عزیز دل خاله

ایشالله همیشه قدم هات محکم و استوار باشه تو تمام مراحل زندگیت




ممنون خاله جونم .انشالله مهدیار جونم همیشه زیر سایه شما پدر و مادر خوب باشه و تو زندگیش موفق.